عمو سام در جستجوی اشباح سرگردان و ارواح خبیثه
عزیز آریانفر عزیز آریانفر

در این اواخر هر چه بیشتر و بیشتر در محافل و حلقات سیاسی- ژورنالیستیک پرسش هایی از این دست مطرح می گردد:

آیا امریکا در نبرد با القاعده و طالبان در افغانستان به بن بست رسیده است؟

آیا طالبان باز دیگر به قدرت خواهند رسید؟

آیا امریکا اصلا شانسی برای پیروزی در این جنگ فرسایشی بی فرجام دارد؟

چرا امریکا، طالبان و القاعده را در سرزمین پاکستان که لانه ها و پایگاه های اصلی تروریسم در آن قرار دارد، در هم نمی کوبد؟

چرا پاکستان به عنوان شریک راهبردی امریکا در مبارزه با تروریسم به گونه جدی در برابر دهشت افگنان در خاک خود نمی رزمد؟

چرا امریکا در زمینه بر پاکستان فشار بایسته را وارد نمی آورد؟

 

در مورد طالبان موضوع بیخی روشن است. امریکایی ها از همان آغاز در قبال طالبان و در کل در قبال افغانستان به بیراهه رفتند و کوره راه نادرستی را پیمودند و هنوز هم به همان کژراهه روان اند. آن ها هرگز برنامه روشنی برای از میان بردن و سرکوب طالبان در دستور کار نداشته اند. راهبرد امریکا از آغاز، نه نابودی و سرکوب طالبان، بل جلب و جذب آن ها به سوی خود و در آوردن آن ها زیر چتر یک دولت اولتراناسیونالیست تبارگرا در کابل بوده است. اندیشه ایجاد یک دولت «نیرومند مرکزی»! با محوریت تک تباری در کابل که به منظور کشانیدن طالبان به سوی امریکا برنامه ریزی شده بود، لغزش بزرگ و نابخشودنی امریکا در افغانستان بود و است که همه ناکامی های آن کشور در مساله افغانستان و حتا منطقه و جهان در همین لغزش ریشه دارند.

 

 اشتباه استراتیژیک امریکا در افغانستان این بوده  است که امریکایی ها از همان آوان آغاز کارزار افغانستان با توجه به شناخت کمرنگی که از سرشت طالبان داشتند، پرونده طالبان را از القاعده جدا کردند و بر آن شدند تا با پیش گرفتن برخورد دو گانه با این دو گروه، یکی را سرکوب و نابود و دیگری را به آغوش بکشند و به استخدام در آورند و روی همین منظور هم به جای روی کار آوردن یک دولت فراگیر ملی که انگیزه دفاع از کشور و نبرد با طالبان را داشته باشد، در پی استقرار یک دولت اولتراناسیونالیست تک تباری در کابل شدند تا بتوانند طالبان را زیر چتر همداشت های تباری به سوی خود بکشانند. غافل از آن که طالبان شاخه افغانی القاعده هستند و از دیدگاه سرشتی از القاعده جدایی ناپذیر اند.

 

نگاه امریکا به گروه طالبان- ابزاری محض، و چیزی جز مبدل ساختن آنان به سپاهیان اجیر آینده نبوده است تا بتواند از آنان به عنوان گوشت دم توپ در نبردهای ممکنه آینده یا دست کم وارد آوردن فشار بر ایران، بی ثبات سازی کشورهای آسیای میانه، سین کیانگ چین و فشار بر خود پاکستان و کنترل مجاهدان در شمال کشور– در یک سخن ایجاد یک اسراییل دیگر در افغانستان بهره بگیرد.

 

راز روی کار آوردن یک دولت تبار گرای اولتراناسیونالیست به جای یک دولت فراگیر بر شالوده وحدت ملی و ارزش های دمکراسی در کابل با سوء استفاده از کنفرانس بن و پشتیبانی پیوسته از آن هم در همین حکمت نهفته است. چنین بر می آید که امریکایی ها در همان کنفرانس بن در پی روی کار آوردن دولتی تبار گرا در افغانستان بودند که توانایی کشاندن طالبان همتبار خود را به سوی امریکا داشته باشد.

 

کنون که در ظاهر چنین دولتی غیر دمکراتیک و ضد ملی در کابل ریشه گرفته و پایه یافته است، مشی آشتی و گفتگو با طالبان در همین راستا پیش گرفته شده است. به امید این که بتوانند سر انجام طالبان را با خرید و تطمیع و مشارکت دادن بلافصل به قدرت و واگذار نمودن بخش هایی از سرزمین افغانستان به آن ها حتا تجزبه کشور به دامان خود بکشند.

 

روشن است چیزی که در این میان به کشتار گاه قربانی آورده می شود، دمکراسی و وحدت ملی و تمامیت ارضی افغانستان است. از همین رو است که دستاورد شوم چنین راهبردی از همین حالا خود نمایی می کند- فروپاشی افغانستان!

 

چه شگفتی بر انگیز است این که زمانی بوش ساختن دمکراسی در افغانستان را چونان ماموریت آسمانی که انجام آن به او الهام داده شده بود، پرداز می کرد. مگر اکنون آقای اوباما می گوید هدف امریکا ساختن دمکراسی در افغانستان نیست. ماموریت ما درهم کوبیدن القاعده است!

 

به هر رو، چیزی که روشن است، از همان آغاز، در برابر طالبان مسامحه و مدارا صورت می گرفته است. زندانیان طالبان را که شمار آنان به هزاران می رسید، بی چون و چرا از زندان ها رها کردند و کنون هم چنین می کنند. از همان آغاز به گونه سامانمند تبلیغ می شد که طالبان برای دولت افغانستان خطر راهبردی متوجه نمی سازند. خطر اصلی از سوی مجاهدان شمال است. در همین راستا بود که راندن نمایندگان شمال از کرسی های کلیدی دولتی و خلع سلاح مجاهدان شمال به گونه سامانمند صورت گرفت و برعکس، شبه نظامیان جنوب مسلح ساخته شدند و شمار بسیاری از نمایندگان طالبان و حزب تند رو اسلامگرا در کرسی های بالایی دولتی آورده شدند.

 

دلیل این که امریکایی ها در افغانستان در برابر طالبان دست به عملیات گسترده لشکری با بهره گیری وسیع از توان رزمی نمی یازند، در پهلوی جلوگیری از تلفات بیشتر، درست همین راهبرد است. امریکایی ها تنها در مواردی که جان سپاهیانشان به خطر بیفتد و یا تهدید های جدی یی برای پایگاه های شان پیش بیاید، در برابر طالبان دست به اقدامات واکنشی و دفاعی می یازند. بیشتر یورش های امریکایی ها با تکیه به بمباران های هوایی و کاربری محدود کماندوهای هوانیروز بوده است.

 

اگر نیک بنگریم، امریکا در برابر طالبان از همان سیاست استعماری انگلیس- نان قندی و تازیانه کار گرفته است. این سیاست در نیمه دوم سده نزدهم و نیمه نخست سده بیستم کارایی داشت. مگر، امروز دیگر در سده بیست و یکم نمی تواند کارگر بیفتد.

 

در یک سخن، طالبان با بهره گیری از همین سیاست لرزان و کجدار و مریز نه جنگ و نه صلح امریکا و دولت کابل به سان اشباح سرگردانی در پهنه سرزمین یاغیستان به تکاپو پرداختند وکنون نه تنها به حیات نکبتبار خود ادامه می دهند، بل به گونه چشمگیری دست بالا هم پیدا نموده اند و بیم آن می رود که با بازگشت سپاهیان امریکایی، به کابل نیز برسند و فاجعه سال های دهه نود سده بیستم را تکرار نمایند.

 

در این میان دو چیزی را که امریکایی ها توانایی درک آن  را ندارند این است که:

1-   طالبان نه جنگجویان بومی پشتون تبار سنتی، بل شاخه افغانی القاعده هستند. از این رو، آشتی ناپذیر هستند و همه تلاش ها برای کشاندن آنان به سوی امریکا بیهوده و ناکام و محکوم به شکست است.

2-    یک دولت تبار گرای اولتراناسیونالیست در افغانستان شانسی برای پیروزی در دراز مدت ندارد. چون هم با دشمنی پاکستان، هم با مخالفت ایران و هم با رویارویی باشندگان شمال که نزدیک به 65 درصد نفوس کشور را می سازند و نیز در صورتی که چنین دولتی قرار باشد زیر چتر پشتیبانی امریکا، انگلیس و اسراییل تحکیم یابد، با مخاصمت روسیه و چین رو به رو است و سر انجام با مخالفت بخش بزرگ توده های پشتون تبار که زیر تاثیر نفوذ پاکستان و اعراب و در بند تمایلات  بنیادگرایی و تند روی اسلامی قرار دارند، رو به رو است. از همین رو هم است که شانسی برای جلب و جذب طالبان ندارد.

 

در افغانستان تنها یک دولت فراگیر ملی با مشارکت راستین و دادگرانه و برابرانه همه باشندگان با هم برادر کشور بدون تبعیض و امتیاز می تواند فرمان براند. دولتی که در آن نمایندگان همه باشندگان کشور در یک فضای دمکراتیک و آزاد بتوانند در تصمیم گیری ها مهم مشارکت داشته باشند.

 

ارزیابی طالبان و در کل پشتون های نوار مرزی از این دولت کنونی چیزی جز از یک دولت دست نشانده و مزدور و فاسد نیست. طالبان نیک می دانند که امریکایی ها روزی از این سرزمین رفتنی هستند. مگر پاکستان و آی اس آی سر جایش است و نباید به خاطر گل روی مهمانان ناخوانده، همسایه در به دیوار را رنجاند.

 

 این است راز به بن بست رسیدن راهبرد امریکا در افغانستان!.

 

تجربه نشان می دهد که طالبان- تندروان آشتی ناپذیری هستند و تنها یک زبان را می دانند- زبان زور. هرگاه قرار باشد طالبان در هم کوبیده شوند، بایسته است تا در کابل به جای دولت تبارگرای اولتراناسیونالیست کنونی که هدف جلب و جذب طالبان را پیش گرفته است و با تروریست ها از در مسامحه و مصالحه و تسلیم طلبی پیش می آید، یک دولت فراگیر وحدت ملی با هدف بسیج همه توانابی های کشور برای پیکار بی امان و مبارزه خستگی ناپذیر در برابر طالبان – این تروریست های آشتی ناپذیر روی کار آورده شود.

 

... و اما در مورد القاعده. این درست است که امریکا در پی نابود سازی و درهم کوبیدن القاعده در افغانستان و پاکستان است. مگر، روشن است که به تنهایی توان چنین کاری را ندارد. مادامی که امریکا انحصار مبارزه در برابر تروریسم را در دست خود داشته باشد، دشوار است بتواند روی کدامین پیروزی در این کارزار سنجش داشته باشد.

 

دشواری کار در این است که تروریسم بین المللی یک پدیده جهانی است و برای از پا در آوردن آن به تشریک مساعی راستین سراسری جهانی نیاز است. نه انحصارگرایی در آن. و این درست چیزی است که راهبرد سازان امریکایی از درک آن عاجز هستند و یا نمی خواهند  حقیقتی به این تلخی را ببینند و بپذیرند. 

 

واقعیت این است که دشمنی با امریکا در جهان عرب به گونه روز افزونی رو به افزایش است. از یک سو، تاراج گنجینه های نفتی اعراب از سوی کمپانی های بزرگ امریکایی و از سوی دیگر، ادامه بحران خونبار فلسطین که در دهه اخیر جنگ خونین عراق هم به آن افزود گردیده است؛ منظره بس تیره و تار رویارویی اعراب و امریکا را پرداز می نماید.

 

در کل، ناسیونالیسم عرب، بنیادگرایی عربی(جنبش اخوان المسلمین) و تندروی عربی(وهابیت) سه گرایشی هستند که در جهان عرب و در کل جهان اسلام در برابر امریکا قرار دارند. شایان یاد آوری است که در پهلوی این سه جریان، جریان اصلی یی که رویاروی امریکا قرار دارد- جریان مبارز شیعه است که پس از انقلاب اسلامی در ایران در سراسر جهان تشیع به گونه آشتی ناپذیری در برابر امریکا، انگلیس و اسراییل قرار گرفته است. کنون دیگر عامل ترکیه هم به آن افزود گردیده است.

 

در یک سخن، جنگ نیابتی اعراب و مسلمانان با امریکا و دو متحد اصلی آن– انگلیس و اسراییل، مادامی که امریکا به خواست های اعراب و مسلمانان در کل پاسخ مثبتی ندهد و با اعراب و مسلمانان چونان شریکان برابر دادگرانه رفتار ننماید، در افغانستان و شاید هم در آینده در سایر نقاط ادامه پیدا خواهد کرد و به دشوار بتوان پایان آن را پیش بینی کرد.  امید بستن به هر گونه پیروزی در این نبرد بی پایان و بی فرجام، توهمی بیش نیست.  

 

در این حال، پرسشی که مطرح می گردد، این است که چرا امریکا، طالبان و القاعده را در سرزمین پاکستان که لانه ها و پایگاه های اصلی تروریسم در آن قرار دارد، در هم نمی کوبد؟

 

...و دیگر این که چرا پاکستان به عنوان شریک راهبردی امریکا در مبارزه با تروریسم به گونه جدی در برابر دهشت افگنان در خاک خود نمی رزمد و چرا امریکا در زمینه بر پاکستان فشار بایسته را وارد نمی آورد؟

 

در پاسخ به پرسش نخست باید گفت که امریکا توان اشغال تمام عیار پاکستان و لشکرکشی بر نیروهای تندرو آن کشور را ندارد. یورش های پراگنده هوایی با پهبادها (هواپیماهای بدون سرنشین) در نوار مرزی قبایل تا کنون جز از کشتار بی رویه باشندگان بومی و بر انگیختن خشم توده های میلیونی پشتون های بینوای مرزی، دستاوردی برای امریکا به همراه نداشته است.

 

گسترش حملات نیروهای پاکستانی بر اعراب تندرو و طالبان خودی نیز ره آوردی جز گسترش بحران در خاک پاکستان و بروز دردسرهای بی پایان برای دولت آن کشور نداشته است. در یک سخن، دولت پاکستان می تواند تنها تا جایی در این پیکار با امریکا همراهی نماید که تمامیت ارضی، استقلال و امنیت و ثبات پاکستان و از همه مهم تر- منافع نظامیان این کشور- فرمانروایان اصلی کشور با مخاطره رو به رو نشود.

 

حال می گذریم از این که دولت پاکستان اصلا در چنین نبردی ذینفع نیست. مادامی که امریکا در پی استقرار یک دولت اولتراناسیونالیست تندرو که بر سه چهارم خاک پاکستان ادعای ارضی دارد، در کابل باشد؛ روشن است برای پاکستان راه دیگری جز از بازی با برگ تندروی و بنیادگرایی اسلامی برای بر اندازی چنین دولتی یا دست کم رویارویی با آن نمی ماند.

 

فشار بی رویه امریکا بر دولت پاکستان و نظامیان آن کشور نیز سودی ندارد. چون تنها به تقویت پایه های تندروان مسلمان در این کشور و زیانمند شدن دمکراسی نیمبند در آن می انجامد و خطر سقوط پاکستان به دست تندروان و بنیادگرایان را بیشتر می سازد.

 

تنها کاری که تا اندازه یی می توانست جلو رخنه نیروهای تند رو را از پاکستان به افغانستان بگیرد، کشیدن دیوار خار دارد برقی در مرز دو کشور بود که با واکنش تند و نابخردانه کابل رو به رو گرید. روشن است مادامی که یک دولت فراگیر ملی که به منافع ملی کشور بیندیشد و پابند نباشد، در کابل روی کار نیاید و مادامی که یک دولت تبارگرای اولتراناسیونالیست و تاریک اندیش در کشور در قدرت باشد، نباید در انتظار واکنش خرد ورزانه یی در زمینه باشیم.

 

کابل از بستن هر گونه پیمان عدم تعرض و عدم مداخله در امور یک دیگر با پاکستان خود داری می ورزد. دلیل آن هم روشن است: جزم اندیشی و تاریک نگری در عرصه سیاست خارجی و دل بستن به سراب نادسترس «پشتونستان بزرگ» با تجزیه و از میان بردن پاکستان!

 

خوب، برای پی بردن به این که چرا امریکا و دولت پاکستان نمی توانند در برابر تند روان در پاکستان به وجه شاید و باید برزمند، توجه خوانندگان را به یک مقاله دلچسپ در زمینه جلب می کینم تا ببینند که چگونه عمو سام با اوارح خبیثه در پاکستان درگیر نبرد است و آیا اصلا شانسی برای پیروزی بر این ارواح دارد؟

 

نیچیتایلو- پژوهشگر روسی در مقاله «خط القاعده در پاکستان» می نویسد:

 

«در پاکستان ، القاعده  به تدریج مراکز پویایی های خود را از مناطق  قبیله یی به  مراکز شهری امن تر  پنجاب و سند انتقال می دهد.

 

 در این حال، القاعده اهمیت درجه اولی به افزایش حضور خود در پنجاب می دهد. این منطقه در واقع کلیدی است. در این پرجمعیت ترین استان پاکستان (با 72 میلیون نفر باشنده)  بزرگترین مراکز صنعتی راولپندی، لاهور، مولتان و گوجرانواله واقع است. همو در این جا سرازیری چشمگیر مهاجران از مناطق دیگر کشور مشاهده می گردد.  بی ثباتی اوضاع اثرات منفی جدی یی برای کل پاکستان  خواهد داشت.

سلفی ها به مقصد تحکیم موقعیت خود در میان لایه های گسترده مردم این جا ترجیح می دهند از طریق گروه های بومی عمل نمایند. القاعده  برای پیشیبرد مشی خود بیشتر بر سازمان هایی چون طالبان پنجابی و در وهله نخست، لشکر جنگوی،  جیش محمد و  سپاه صحابه پاکستان تکیه می کنند. این گروه ها را آرمان مبارزه بی امان و آشتی ناپذیر برای استقلال کشمیر باهم متحد می گرداند.

 همزمان، رهبری این سازمان ها موقف ضد دولتی را در ارتباط با حملات  اسلام آباد بر تحریک  طالبان پاکستان در شمال باختری کشور و همکاری آن با واشنگتن در مبارزه با تروریسم  و خود داری عملی از رویارویی های رزمی با ارتش هند گرفته اند.

این گروه های پراگنده در گذشته چندی پیش، کنون به انجام اقدامات خرابکارانه باهمی در برابر حکومت پاکستان متمایل شده اند. طالبان پنجابی شبکه  پر شاخ و برگی  از یاخته ها  و اردوگاه های آموزشی نظامی در سراسر منطقه در دسترس دارند. پس از تقویت همکاری با القاعده، گرایش پایداری به سوی تنوع در گزینش آماج ها برای یورش ها دیده می شود: ماریوت هتل در اسلام آباد، حمله به تیم کریکت سری لانکا، حملات متعدد به بسیاری از تاسیسات  سرویس های ویژه  کشور، و همچنین بهبود کیفیت خرابکاری های اجرا شونده.

 

در این حال، القاعده در آینده نزدیک، با داوری از روی اظهارات رهبران آن، بر هیمه افگندن به آتش تنش های میان مذهبی، فرقه یی، تباری، چالش های سیاسی در جامعه پاکستان و همچنین افزایش تنش میان داراها و ناداران با تشویق ناداران به درگیری های مسلحانه ادامه خواهد داد.

 همزمان، ایدئولوگ ها بر آن اند تا تبلیغات پویایی را در زمینه تعمیق هنجارهای «اسلام ناب» به راه بیندازند که این کار  دلالت بر پایبندی روشن به شریعت و نفی ارزش های «وارداتی» غربی (غیر اسلامی) نظام حکومتی ، که جامعه را به سوی فساد و پوسیدگی و فروپاشی می کشاند؛ دارد.

این اهداف بلند پروازانه تا دو سال پیش نا دسترس به نظر می رسیدند. اما کنون بیخی تحقق پذیر شمرده می شوند. علی الخصوص، با توجه به نظر سنجی اخیر در پاکستان در میان جوانان افزایش شایان توجه (در حدود 84 ٪) ، نا ناخشنودی از سیاست های داخلی دولت مشاهده می رسد.

 

افزون بر این ، حدود 60 درصد از جوانان ارزش های دموکراتیک را نمی پذیرند. این در حالی است که یک سوم از آن ها  هوادار استقرار دولت شرعی در پاکستان اند.

در اوضاع ناتوانی دولت در جهت بهبود بخشیدن به شرایط اجتماعی و اقتصادی زندگی جمعیت، القاعده به دنبال بی ثبات سازی اوضاع در کشور و به هدر رفتن  منابع چشمگیر در راستای به مبارزه ضد تروریستی به جای هزینه نمودن این منابع برای حل مسایل دیگر است.

ایده القاعده برای تبدیل ساختن پاکستان به «حکومت شریعت» چیز تازه ای نیست. با تلاش برای بی اعتبار ساختن ساختار سیاسی پاکستان، دکتر ایمن الظواهری- معاون اسامه بن لادن، بارها با صدور بیانیه هایی، از جمله پخش رساله یی در130 صفحه با عنوان «بامداد و چراغ»-: رساله در باره خصلت اسلامی قانون اساسی پاکستان برآمد نموده است. در این سند، ظواهری با تجزیه و تحلیل قوانین پاکستان، استدلال می کند که همه نهادهای دولتی کشور در پاکستان در تضاد با اسلام اند و تقریبا غیرممکن است با موجودیت  شکل دموکراتیک دولت در کشور ادعای اسلام کرد.

 

با تشدید اقدامات ضد تروریستی اسلام آباد در برابر گروه های افراطی اسلامی، القاعده آغاز به برداشتن گام های بلندی برای پیاه نمودن برنامه خود در کشور نمود. علی الخصوص، ابو مصطفی آل یزید- رییس القاعده در افغانستان و پاکستان، پیش از مرگ خود در ماه مه این سال در پی حملات هواپیماهای بدون سرنشین در وزیرستان جنوبی، دفتر پاکستان این سازمان را برای  هماهنگی اقدامات و اتحاد با سازمان های بومی اسلامگرا مانند لشکر جنگوی، حرکت جهاد الاسلامی و تیپ313 کشمیر فراخواند.

 

 با توجه به ویژگی های تباری، موجودیت ناسیونالیسم پشتون و عدم امکان پیش گرفتن مشی مستقل در جامعه محلی، سلفی ها ناگزیر به همکاری با  گروه های جهادی منطقه یی گردیده اند. در نتیجه تغییر تاکتیک، هر چه بیشتر پشتون های اتنیکی به اشغال پست های فرماندهی در تراز وسط رهبری القاعده در پاکستان گماشته شده اند. به منظور به دست آوردن وفاداری گروه های تندرو بومی، القاعده آغاز به گرفتن مسوولیت انجام اعمال تروریستی مشترک در هند نموده است – چیزی که در گذشته به آن  هیچ علاقه آشکاری نشان نمی داد.

در عین حال، القاعده از گروه های پاکستانی، که درگیر جنگ  کشمیر اند، پشتیبانی نظامی می کند. این گونه، تقویت تعامل میان فراکسیون های بومی اسلامگرا و هواداران «اسلام ناب» در چهار چوب استراتیژی رخنه  القاعده در چشم انداز اسلامی بومی برای تجمع نیروها و بازگرداندن توانایی های نظامی آن پس از درگیری طولانی با نیروهای منظم پاکستان در شمال و جنوب وزیرستان برای آموزش بیشتر و ساختن پرشگاه  جهاد در منطقه تدوین شده است.

در تایید این تز می توان گزیده یی از سخنرانی استاد احمد فاروق - نماینده القاعده در پاکستان را نقل قول نمود: «ما تلاش می کنیم که در پاکستان دولت «اسلام راستین» و کانون امنی برای مسلمانان و همه جهان، صرف نظر از رنگ، نژاد و خاستگاه ایجاد کنیم».

حملات اخیر بر مساجد جامعه احمدیه در لاهور و نیایشگاه مقدس دربار صوفیه، افزایش احتمالی حملات به اهدافی را که قبلا از سوی نیروهای امنیتی و نظامی محدود شده بودند، نشان می دهد.

 

تمایل به برهم زدن تعادل بسیار شکننده در جامعه  فرقه یی مذهبی پاکستان، به بسیج پیروان سلفی و همچنین نمایشی از شمار شایان توجهی از طرفداران سلفی ها و توانایی های آن ها در مبارزه با «مرتدان»، انجامیده و دلیل کشتارهای زنجیره یی: مانند ترور سرفراز  احمد نعیمی- دانشمند معروف فرقه بریلوی و همچنین رهبران جوامع شیعه و احمدیه می باشد.

 

سلفی ها در درازای چندین سال با پویایی با گروه های پاکستانی تندرو اسلامی مانند تحریک طالبان پاکستان  همکاری می نموده اند. کنون القاعده به دنبال گسترش نفوذ خود در منطقه از طریق تقویت همکاری با گروه های نوپا است. در تفاوت از تحریک طالبان پاکستان، که عمدتا شامل افراد قبیله یی پشتون اند، طالبان پنجابی از لایه  های گوناگون جامعه شهری و روستایی نمایندگی می کنند و امکانات چشمگیرتری برای انجام عملیات خرابکاری در استان دارند.

 

واحد ها و یگان های زیر کنترل القاعده مستقل از یکدیگر عمل می کنند. در این حال، هر یک از گروه ها در انواع خاصی از حملات تخصص دارند. علی الخصوص، بنا به گزارش سازمان  اطلاعات پاکستان، لشکر گنجوی، با بهره گیری از شبکه گسترده خود از (از جمله در سرویس های مخفی)، توجه خود را بر گردآوری اطلاعات در باره اهداف بالقوه برای حملات، تهیه جنگ افزارها و مواد منفجره برای حرکت جهاد الاسلام، آموزش دهی برای انتحاری ها و تحریک طالبان پاکستان متمرکز می نماید.

 

یکی از متحدان تازه القاعده در پاکستان- تیپ (لوای) عبدالرشید غازی است به رهبری  فدا الله رحیم  نیازی که بب درنگ پس از رخدادهای پیرامون  مسجد سرخ، که به کشته شدن بیش از100 دانش آموز مدارس دینی و الهیات از مساجد «جمعیت حفصه» و «جمعیت فدا الله» و «فریدیه» و نیز یکی از رهبران لعل مسجد- عبدالرشید غازی گردید؛ به میان آمد.

در میان اهداف عنوان شده گروهک- دست یازیدن به مبارزه مسلحانه برای معرفی شریعت در پاکستان و راه انداختن مبارزه بی امان در برابر کسانی که در حمله به مسجد سرخ دست داشته اند و به طور مستقیم در مرگ پیشوای معنوی آن ها عبدالرشید غازی دخیل دانسته شده اند، می باشد.

تیپ رزمی عبدالرشید غازی در اسلام آباد، راولپندی، لاهور، سوات ، آژانس عمل می کنند.

رزمندگان تیپ پیوندهای نزدیکی با تحریک طالبان پاکستان داشته و چونان بخشی از آن شمرده می شوند. در جنگ ها در جنوب و شمال وزیرستان مجاهدان تیپ عملیات های مشترکی را با تحریک طالبان پاکستان به راه می اندازند و نیز  کمک هایی در گسیل تحریکی ها به مناطق داخلی کشور- جایی که هواداران بسیار دارند، انجام می دهند. تیپ، بنا به نقشه های القاعده، باید یکی از گره های اصلی ضربتی در شهرهای اصلی پاکستان مبدل گردد. در این راستا، برای انجام عملیات خرابکاری، این تیپ کمک های چشمگیری در آماده سازی بمب گذاران انتحاری و دهشت افگنان در سطوح بالا، با استخدام فعال تازه واردان  به اقدامات مسلحانه  انجام می دهد.»

به هر رو، چنانی که از متن مقاله دیده می شود، لغزش های پی در پی امریکا در افغانستان در نه سال گذشته نه تنها به سرکوبی و نابودی دهشت افگنان بین المللی انجامیده، بل که این ارواح خبیثه با گذشت هر روز شبکه های عنکبوتی خود را در سرتا سر سرزمین پاکستان پهن تر و پهن تر می سازند و کنون دیگر امریکا ناگزیر شده است برای جنگیدن با این ارواح خبیثه در سرتاسر پاکستان جنگ تازه یی را - این بار جنگ اطلاعاتی و استخباراتی گسترده را پهن نماید. 

این تنها همه مشکل نیست. القاعده و همپیمانان بومی طالب آن، بیشتر از جمع پشتون های نوار مرزی در این اواخر با توجه به استقرار نیروها و پایگاه های امریکایی در شمال افغانستان، دست به تنیدن شبکه های خود در شمال کشور یازیده اند و چنین پیش بینی می شود که با گذشت هر روز دامنه نا امنی های خونبار در شمال نیز گسترده تر شود.

رخنه جنگجویان تندرو از استان های شمالی افغانستان مانند بدخشان، تخار و کندز به جمهوری های آسیای میانه و استان سین کیانگ چین که در این اواخر به گونه روز افزونی گسترش یافته است، به منازعه ابعاد تازه منطقه یی می بخشد. پایان این درامه خونین دراکولایی هم روشن نیست.

پرسشی که مطرح می گردد این است که آیا راهی برای برونرفت از این کارزار خونبار هست؟ برای دریافت پاسخ خوانندگان را به مطالعه دو مقاله دیگر از همین قلم فرا می خوانیم:

1-   گره های کور و فروبسته بحران خونبار افغانستان

2-   پر استرویکا در عرصه سیاست خارجی- تنها گزینه خردورزانه برای امریکا

نگاه شود به: وب لاگ کانون پژوهش ها و مطالعات افغانستان در  www.arianfar.com

 


September 16th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی